اندازه ی این حرفها نبودیم که قهوه سفارش بدهیم
ما را چه به این حرفها
همان چای دم نکشیده ی بی رنگ
از سرمان زیادی میکرد
اصلا ما کجا و میزهای دونفره ی ته کافه
همین میز های جمعی هم خوب است
اصلا
چرا برویم کافه نادری ادعای روشنفکری بکنیم مثل خیلی ها
بیا برویم
قهوه خانه ی دروازه غار مثل حسن خشتک
قناری بخواند و ما حال کنیم
لااقل این پایین شهری ها
مثل ما کفش و لباس همسایه قرض میکنند
اصلا بیا همینجا کنار بساطی ها شعرمان را بگوییم
به ما چه ربطی دارد کدام خری سلطان جنگل است
بیا خر خودمان را برانیم
مسعود ریخته گر
دراین خاک !
بدانید بدانید
بدانید
اگر اهل یقینید ؛
اگر اهل.گمانید
که ما گمشد گانیم
به تاریخ
در این خاک
نه در مهر نه مریخ
ببینید ؛ ببینید ؛ ببینید
که خشکیم
که پشکیم
به موزه
اعظم تهماسبی
????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????
#ولا_شهرری
ای پادشاه حسن خداوند مهربان
ای خوبتر ز آینه دریای بیکران
درکوچه باغهای غزل باز می رسی
با آن ترانه های خدایی از آسمان
دنیای ما که جای تو را تنگ کرده آه
اما بیا بهار بیا پیش ما بمان
از گیر و دارهای زمین خسته می شویم
از دست شرق و غرب خدایان ناتوان
اینجا به انجماد رسیده هوای عشق
حتی به زیر صفر رسیده دمای آن
باز این هزار واره ی دوم هزار و درد
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
#ابراهیم _شفیعی
چه روزهای عجیبی به شب نشست ای مرد
چه لحظه های غریبی چه لحظه ها بادرد
چراتمام نفسهای باغ سنگین است
نیا به پرسش جنگل نیامده برگرد
تمام فصل زمستان بهار می جستم
به لایه لایه یخهادرانجمادی سرد
بهارمن خبراز روزگارماداری؟
که سوز شک چه بلایی به جان ما آورد
زمین دچارتوهم دچارتکرارست
چه روزهای عجیبی به شب نشست ای مرد
ابراهیم شفیعی
درباره این سایت